جدول جو
جدول جو

معنی هم رضاع - جستجوی لغت در جدول جو

هم رضاع
(هََ رِ)
دو کودک که با هم شیر خورند از یک دایه:
من و سایه هم زانو و همنشینی
من و ناله همکاسه و هم رضاعی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
هم رضاع
دو کودک که از پستان یک زن شیر خورده اند، متفق متحد همراه: من و سایه هم زانو و هم نشینی من و ناله هم کاسه و هم رضاعی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم رکاب
تصویر هم رکاب
دو یا چند سوار که در کنار هم حرکت کنند، کنایه از قرین، همنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رای
تصویر هم رای
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
فرهنگ فارسی عمید
(هََ رِ)
دو تن که با هم سواری کنند وبه همراهی یکدیگر به راهی روند. همراه:
معجز عنان کش سخن توست اگرچه دهر
با هر فسرده ای به وفا هم رکاب شد.
خاقانی.
حیاتش با مسیحا هم رکاب است
صبوحش تا قیامت در حساب است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم اندیشه. هم عقیده:
روان سواران توران سپاه
بدان رای گشتند هم رای شاه.
فردوسی.
ز قومی پراکنده خلقی بکشت
دگر جمع گشتند و هم رای و پشت.
سعدی.
، هم پیمان:
سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای
ندیدند از جواهر هیچ بر جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دو یا چندتن که با هم سواره حرکت کنند، کسی که در التزام رکاب بزرگی حرکت کند ملتزم رکاب: هر کجا شاه جهان لشکر کشد بر خصم ملک نصرت و تایید باشد هم عنان و هم رکاب. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که باهم راهی را طی کنند هم سفر، متفق متحد، باتفاق (درطی طریق) : مولانا صاعد همراه جماعت مذکور آمده بود
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که بسبب صمیمت از اسرار دیگری اطلاع یابد محرم اسرار: ما بی غمان مست دل ازدست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار